loading...
ahkam namaz
705 بازدید : 17 سه شنبه 12 فروردین 1393 نظرات (0)

دوران حیات امام هشتم اوج گیری گرایش مردم به اهل بیت و دوران گسترش پایگاههای مردمی این خاندان است.

 

چنان كه می دانیم امام از پایگاه مردمی شایسته ای برخوردار بود و «در همان شهر كه مأمون با زور حكومت می كرد او مورد قبول و مراد همه مردم بود و بر دلها حكم می راند... نشانه ها و شواهد تاریخی ثابت می كند كه (در این دوران) پایگاه مردمی مكتب علی علیه السلام از جهت علمی و اجتماعی تا حدی بسیار رشد كرده و گسترش یافته بود. در آن مرحله بود كه امام علیه السلام مسئولیت رهبری را به عهده گرفت».

 

گرچه كه در دوران امامت امام رضا علیه السلام دو مرحله فعالیت در سالهای خلافت هارون و سالهای خلافت مامون را می توان از یكدیگر جدا كرد و برای هر یك از این دو مرحله ویژگیهای متمایز از دیگری یافت، اما اگر به ویژگی عمومی این دوران بنگریم، خواهیم دید «هنگامی كه نوبت به امام هشتم علیه السلام می رسد... دوران، دوران گسترش و رواج و وضع خوب ائمه است و شیعه در همه جا گسترده اند و امكانات بسیار زیاد است كه منتهی می شود به مسئله ولایتعهدی. البته در دوران هارون، امام هشتم در نهایت تقیّه زندگی می كردند. یعنی كوشش و تلاش را داشتند، حركت را داشتند، تماس را داشتند، منتهی با پوشش كامل ... مثلاً دعبل خزاعی كه در باره امام هشتم در دوران ولایتعهدی آن طور حرف می زند دفعتاً از زیر سنگ بیرون نیامده. جامه ای كه دعبل خزاعی می پرورد یا ابراهیم بن عباس را كه جزو مداحان علی بن موسی الرضاست، یا دیگران و دیگران این جامعه بایستی در فرهنگ ارادت به خاندان پیغمبر سابقه ای نداشته باشد. آنچه در دوران علی بن موسی الرضا علیه السلام یعنی ولایتعهدی پیش آمد نشان دهنده این است وضع علاقه مردم و جوشش محبّتهای آنان نسبت به اهل بیت در دوران امام رضا علیه السلام خیلی بالا بوده است. به هر حال همه اینها موجب شد كه علی بن موسی الرضا علیه السلام بتوانند كار وسیعی بكنند كه اوج آن به مساله ولایتعهدی منتهی شد».

 

حقیقت آن است كه در این دوران، بدی اوضاع میان امین و مأمون به امام كمك كرد تا بار سنگین رسالت خویش را بر دوش كشد، بر تلاشهای خود بیفزاید، و فعالیتهای خود را دوچندان كند، چه در این زمان زمینه آن فراهم گشت كه شیعیان با او تماس گیرند و از رهنمودهای او بهره جویند، و همین امر در كنار برخوردار بودن امام از ویژگیهای منحصر به فرد و رفتار آرمانی كه در پیش گرفته بود سرانجام به تحكیم پایگاه و گسترش نفوذ امام در سرزمینهای مختلف حكومت اسلامی انجامید. او خود یك بار زمانی كه درباره ولایتعهدی سخن می گوید، به مامون چنین اظهار می دارد: «این مساله كه بدان وارد شده ام هیچ چیز بر آن نعمتی كه داشته ام نیفزوده است. من پیش از این در مدینه بودم و از همان جا نامه ها و فرمانهایم در شرق و غرب اجرا می شد و گاه نیز بر الاغ خود می نشستم و از كوچه های مدینه می گذشتم، در حالی كه در این شهر عزیزتر از من كسی نبود». در این جا بسنده است سخن ابن مونس - دشمن امام - را بیاوریم كه به مأمون می گوید: ای امیر مؤمنان، این كه اكنون در كنار توست بتی است كه به جای خدا پرستش می شود.


اجل


 

«اجل» دو معنا دارد؛ طول عمر و مدت زندگى انسان در این دنیا اجل است، نهایت عمر او و زمانى كه او از حیات و زندگى منقطع مى گردد نیز اجل نام دارد. پس حضور انسان در گذرگاه شب و روز مانند بعضى محصولات، تاریخ مصرف دارد و مدّت عمر و زندگى اش گذرنده است. «نقص» در لغت عرب، بر سه نوع استعمال شده، هم به عنوان فعل لازم به كار مى رود، هم به عنوان فعل متعدى یك مفعولى و هم به عنوان فعل متعدى دو مفعولى. نقصان، در این روایت شریف نیز به هر دو معناى لازم و متعدى افاده معنا مى كند. از آن جهت كه عمر آدمى بنابر شرایط خلقت، امرى است محدود و زمان مند، پس منقوص بودن آجال، لازم است؛ اما از سوى دیگر، چون دستى قدرتمند وجود دارد كه پیمانه معلوم القدر عمر را به اراده خود و بنابر نوع زندگى خود انسان كم و زیاد مى كند و در آن نقصان وارد مى سازد واژه نقص متعدّى مى گردد. (با فاعلیت حضرت حق و مفعولیت نفس عُمر). دست قدرت خداوند عمر را كم مى كند و مقدار آن را تغییر مى دهد. پس این عمر هم ناقص است و هم منقِّصى قادر دارد. مانند سرمایه و مال التجاره اى كه تاجر یك روز آن را به كار مى بندد و موجب ازدیادش مى شود و روز دیگر از آن استفاده نكرده و بالاخره روزى آن را خرج مى كند و موجبات نقصانش را فراهم مى سازد. توانایى هاى انسان نیز این گونه است. توان درك و ذهن آدمى، یك روز عالى و در سطح بالایى قرار دارد و روز دیگر رو به نقصان و ضعف مى رود. زوال عمر، گرچه همیشه مورد غفلت انسان هاست، اما لحظه لحظه پیش مى رود و به سرعت طى مى شود، اما در این میان عواملى وجود دارد كه موجب بركت و ازدیاد عمر مى گردد؛ مانندصله رحم، عفو و گذشت و ... كه در روایات، شرح آنها آمده است.


انسان در گذرگاه دنیا


 

پیامبر اكرم در این بخش از وصیت خود به ابوذر، آدمى را موجودى مى داند كه در معبر و گذرگاه روز و شب واقع شده است. در روایات و آیات و اشعار و امثال، به جز در یكى از عبارات حضرت امیر (علیه السلام)، چنین تعبیرى نیامده است. این تعبیر، یعنى انتساب «ممر» به «روز و شب» از ابتكارات بلاغى شخص پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) است. در این تعبیر ظریف، یك نكته ادبى و یك نكته معنوى به نظر مى رسد: از لحاظ ادبى، كلمه ممر در این جا، هم به معناى «اسم مكان» قابل تصور است و هم به معناى «اسم زمان» یعنى مى توان محل حضور انسان را مكان عبور و مرور زمان دانست و نیز مى توان این محل را ظرف زمانى براى طى شدن لحظه هاى زمان فرض كرد. اما نكته معنوى این كه شب و روز مانند سیل و طوفانى هستندكه در راه عبور خود، آدمى را با خود مى برند و انسان، در این حركت قهرى قرار داده شده و وقت حضور وى در این معبر نیز محدود و معیّن است.

منبع: http://www.sailor-weblog.mihanblog

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 3
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 8
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 10
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 12
  • بازدید ماه : 11
  • بازدید سال : 248
  • بازدید کلی : 865
  • کدهای اختصاصی
    کد ذکر ایام هفته

    اوقات شرعی

    کد نمایش آب و هوا

    کد نمایش آب و هوا

    Online User

    پیغام ورود و خروج